كاش قدر لحظات را بدانيم
ديگر وقتش شده بود ، گنجشك كوچك بايد پرواز كردن را شروع مي كرد
آسمان را ديده بود اما مزه پرواز را درآن نچشيده بود.
گنجشك كوچك پرسيد: پرواز كردن يعني چه ؟چه طوري است؟
گنجشك پدر بادي به غبغب انداخت وگفت:
پرواز يعني همين كه بالهايت را باز كني ودر هوامعلق شوي همين!
گنجشك ديگري از بالاي سرش پرواز كرد پرسيد: آهاي پرواز كردن يعني چه؟
وجواب شنيد:يعني همين كاري كه من مي كنم ! اصلا"يعني چه كه پرواز كردن يعني چه؟
پروازيعني كاري كه همه گنجشك ها بايد بكنند وهمه پرنده ها ،همين!
راضي نشد ،بدون اينكه جواب درستي بگيرد پرواز كرد !
سالها بعد ، گنجشك كوچكي از اوهمين سوال را كرد واو حتي يادش نبود كه روزي خودش از
گنجشك پدر پرسيده بود: پرواز كردن يعني چه؟
گنجشك وقتي در آسمان پرواز مي كند .مزه پرواز را نمي چشد ،چون برايش عادت شده .
وماهي گاهي درون آب دنبال آب ميگردد چون هميشه درآب شناور است.
وما.......موقع سلامتي لذت سلامتي را .....
وقت بي نيازي مزه بي نيازي را.....
هنگام فرصت داشتن ، قدر فرصت هارا.....
وهنگام بحث و عشق ورزي اطرافيان ، قدر محبت آنها را نمي دانيم !
انگار عادت كرده ايم به عادت كردن !
فقط اگر لحظه اي مثل ماهي عادت كرده به آب ، ازدرياي نعمت ها وداشته هايمان فاصله بگيريم ، آن وقت له له زدن ماهي براي آب فراموش شده را مي فهميم واگر مثل گنجشك پرشكسته اي ، دستمان از دارايي هايمان كوتاه شود ، معني پرواز كردن در آسمان خوشي هارا هر لحظه با تمام وجود درك خواهيم كرد.
فقط بايد عادت كنيم كه عادت نكنيم تا بيشتر قدر لحظات را بدانيم!