محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

محمدرضا

پاره آجر

پاره آجر روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي مي گذشت. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه پاره آجري به سمت او پرتاب كرد. پاره آجر به اتومبيل او برخورد كرد . مرد پايش را روي ترمز گذاشت و سريع پياده شد و ديد كه اتومبيلش صدمه زيادي ديده است. به طرف پسرك رفت تا او را به سختي تنبيه كند. پسرك گريان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پياده رو، جايي كه برادر فلجش از روي صندلي چرخ‌دار به زمين افتاده بود جلب كند.  پسرك گفت: اينجا خيابان خلوتي است و به ندرت كسي از آن عبور مي كند. هر چه منتظر ايستادم و از رانندگان كمك خواستم كسي توجه ن...
25 تير 1391

دوست داشتن یا استفاده کردن

 مردي در حال پوليش كردن اتومبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش  تكه سنگي را برداشت و  بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون آنكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده. در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان  انگشت های دست پسر قطع شد وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كی انگشتهای من در خواهند آمد آن مرد آنقدر مغموم بود كه هيچ نتوانست بگويد به سمت اتومبيل برگشت وچندين بار با لگد به آن زد حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود  نگاه مي كرد. او نوشته ب...
25 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارك

معرفي اسامي و كنيه هاي حضرت زهرا در ادامه مطلب...         اسامی و کنیه های حضرت زهرا(س)  - پیرامون اسامى حضرت  - كنيه‏ هاى حضرت زهرا (س)  - فاطمه  - صديقه  - مباركه  - طاهره  - زكيه  - راضيه  - مرضيه  - محدثه  - زهراء القاب انسیة الحوراء (س)  - القاب حضرت (س)  - در آیینه شعر  - مهديه - موفقه  - عارفه  - تقيه  - حبيبه  - حرّه - کریمه  - عالیه  - حورا ...
23 ارديبهشت 1391

ایستاده بود درست پشت همین در تکیه داده بود درست بر همین دیوار که...!

ایستاده بود درست پشت همین در تکیه داده بود درست بر همین دیوار که...! ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که هر صبح پیش از مسجد می آمدکه بگوید: " پدرت فدایت دخترم!". ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبر باز کرده بود که هر غروب می امد که بگوید:" شادی دلم"، " پاره تنم". ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود به همین دیوار و در را روی پامبری باز کرده بود که می خواست برود سفر و آمده بود زیر گلوی او را ببوسد. ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که پی " کسای یمانی " می گشت تا درآن  آرامش یابد. ایستاده بود پ...
9 ارديبهشت 1391

حال وهواي آقا محمد رضا توي اين چند وقت

پسركم توي اين چند وقت چيزاي جديدي رو تجربه كرد كه مهمترين اونها نجاري ،  بنايي ونقاشي بود كه به باباش توي اين امر كمك مي كرد . البته نا گفته نمونه كه در خيلي موارد كار بابايي رو به مي ريخت امادر هر صورت تجربه جالبي بود براش . توي تعطيلات عيد هم حسابي بهش خوش گذشت اولش مي گفت ماماني چرا بابايي نمي ره سر كار اما بعد از تعطيلات مي گفت اصلا دوست ندارم بابا بره سر كار بايد پيش من بمونه . الان هم كه مي بينه حريف بابايي براي سر كار نرفتن نيست  صبح كه از خواب بلند ميشه ميگه بابا با من خداحافظي كرد يا نه . تو تعطيلات به مسافرت رفتيم اونجا خيلي به پسرم خوش گذشت دوست نداشت بر گرده الان هم بهش ميگيم كي بريم مسافرت ميگه فردا صبح . آخه اون...
3 ارديبهشت 1391

سلام پس از مدتي طولاني

امروز سوم ارديبهشت ولي من الان مي خوام سال نو رو به شما تبريك بگم سال 90 با همه ي خوبي ها وبدي هاش تموم شدو سال جديد شروع شد تازه يك ماه اونهم گذشت اين نشون دهنده ي اينه كه من خيلي سرم شلوغه و وقت ندارم بيام بنويسم . نه اين اشتباه رونكنيد سرم شلوغ نيست .توي خونه ما من زياد سراغ كامپيوتر نميام چون اگر من بيام پسر گلم اصلا به من اجازه كار با اون رو نميده سريع من رو ميزنه كنار و خودش يا تيمي تايم مي بينه يا پرنده بازي وغيره انجام ميده . من هم چون زياد دوست ندارم عادت كنه به كامپيوتر ترجيح ميدهم اصلا كامپيوتر رو روشن نكنم . خواب بعد از ظهر آقا پسرم كه تعطيل شده ، حالا به نظرتون كي مي تونم مطلب بذارم .  
3 ارديبهشت 1391

تولد محمدرضا

تولدت مبارک گل قشنگم چقدر روز ها از پی هم زود می گذرد ، چه زود دیر می شود ،انگار که همین دیروز بود ،اما نه، سه سال گذشت. سه سال خوب.  من و بابای محمد رضا صبح روز یک شنبه ٣ شهریور ٨٧ بود که برای چکاب هفتگی به بیمارستان رفتیم که بعد از آن هم بريم خونه مامان اينها اما بعد از معاینه دکتر گفت که باید بستری بشی هر طوری هست کوچولوت باید به دنیا بیاد . خلاصه بعد از کلی گرفتاری محمدرضای ما در ساعت ١٨:٣٠ دقیقه به دنیا اومد . البته امروز انگار محمدرضا میخواست زود روز بشه موقع سحر بیدار شد با ما سحری خورد انشاالله روزه كله گنجشكي اش هم قبول باشه. ...
26 اسفند 1390

تولد سه سالگي

با سلام به همه دوستان ما امسال يه تولد ساده و كوچولو براي پسرمون گرفتيم با اينكه تولدمون ساده بود اما پسرم خيلي خوشحال بود بعداز ظهر با بابايي رفتند وكيك خريدند وقتي اومدند خونه من كيك توي يخچال گذاشتم تا بعداز افطار تولد بگيريم محمد رضا همش مي گفت مامان كيك رو بيار بخوريم خيلي عجله داشت تا زودتر كيك رو بخوره بعد از افطار تولد گرفتيم و پسرم شمع هاش رو فوت كرد وكيكش رو خورد وكادوهاش رو هم گرفت انشا ا.. سال ديگه براش يه تولد درست وحسابي مي گيريم . البته از همه ي عزيزاني كه به ياد محمدرضا بودند وبراش كادو گرفتند ممنونم .
26 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمدرضا می باشد